درود
آه، نسلی سراپا از خود راضی
و سراسر ناراحت و ناراضی
من ماهیگیرانی دیدهام
که زیر آفتاب به تفریح نشستهاند
من آنها را دیدهام
با خانوادههای شلوغ و شلخته
لبخندهای پر از دندانشان را دیدهام
و شنیدهام
خندة زمخت و بلندشان را
من شادتر از شمایم
و آنها شادتر از من
و ماهیها شنا میکنند در دریاچه
بیآنکه حتی
لباسی از خود داشته باشند!
آفرین به ماهیها
شعر «درود» در ظاهر ربطی به بهار ندارد، اما وقتی برای اولینبار آن را خواندم، بیمقدمه به یاد بهار افتادم. یکی از دلیلهایش میتواند صحنۀ توصیفشده در بخش میانی شعر باشد: خانوادهای برای گردش یک روز تعطیل، به طبیعت آمدهاند و بساط تفریحشان را پهن کردهاند. خانوادهای پرجمعیت که احتمالاً سرشان حسابی گرم غذا و شیرینی و آجیل است و صدای خندههای بیاندازهشان از دور شنیده میشود.
راستش را بخواهید این صحنه، یکجورهایی مرا به یاد سیزده به در انداخت. شاید شما هم در گردش روز آخر عید، به خانوادههای اینشکلی برخورده باشید. حتی ممکن است صحبتهای بلندبلند یا خندههای بیملاحظهشان خاطرتان را آزرده باشد، اما «ازرا پاوند» این خانوادهها را به آدمهای از خود راضی ترجیح میدهد؛ آدمهایی که همیشه ناراحتاند و هیچوقت از شرایطی که در آن هستند، راضی نیستند. مهمترین تفاوت آدمهای اینچنینی با خانوادۀ شلوغ و شلختۀ شعر درود، این است که آنها هرگز موفق به چشیدن طعم لذت نخواهند شد. خانوادهای که در این شعر میبینیم، از نظر مالی در سطح بالایی نیستند (ماهیگیر)، اما درعوض با کوچکترین اتفاقها شاد میشوند و از شدت خنده، تمام دندانهایشان نمایان میشود. شاعر با مهارت یک نقاش، این شادی از ته دل را تصویر کرده است: «لبخندهای پر از دندان».
شعر درود، درودی است بر همۀ کسانی که میتوانند شاد باشند، حتی از یک «هیچ». این درود بیشتر از هرچیز و هرکس، نصیب ماهیها میشود؛ ماهیهایی که بیدغدغۀ لباس و زرقوبرق، به شناکردن در دریاچه (یا تنگ شیشهای) و لذتبردن از لحظه مشغولند.
شاد باشید و از همین لحظه، لذتبردن از زندگی را آغاز کنید. ماهی را هروقت از آب بگیرید، تازه است!